بزار اول برای گرامی داشت ادب یه سلام بکنم به همه افرادی که مارا لایق دونستن

و به وبلاگ من اومدن

بعدش بریم سراغ اینکه چرا تو نظرات میگم حسین یه فرد خسته

چون تو این تابستون لعنتی از زمین و زمان کشیدم طوری که دیگه خسته شدم از همه چی

هفته دیگه تهران المپیاد دارم هیچی نخوندم حوصله و حال خوندن درس رو ندارم

دنبال یه چیزی میگشتم که حال اساسی بده یه یا علی بلند تو گشام بگه که اونو بعد از داشتن 3 روز از دست دادم

شب قدر هم به بدترین شکل ممکن برای من گذشت

طوری که اول تو کلانتری بودم تا ساعت 2 که می خواستن برای سحری با زندانی ها بریم نماز خونه

تا با هزار الله و التماس آزادمون کردند و راهی خونه شدیم که بعدش هم یه دختر البته دختر نه شیر زن با باتون فلزی افتاد دنبالم

این آخرین ضد حال تا بعدیاش صبر کنین

loading....